دولچه میراث کهن شهرستان کازرون در استان فارس، نماد زیبایی است که گرچه در سطح دنیا معرفی شده و کارگاههای دولچهدوزی متعددی در سالهای گذشته در این شهرستان وجود داشت، اما اکنون تنها یک کارگاه و یک نفر، نفسهای واپسین این هنر ارزشمند را زنده نگه داشته است!
به گزارش کازرون نیوز و به نقل از فارس وقتی به بازار قدیمی کازرون میرسم، احساس خوبی دارم، حال و هوای عجیبی است، آدم حس می کند به سالهای دور گذشته برگشته است. فضای آنجا، آدمهای قدیمی و باصداقت و خانههای قدیمی و باصفا گذر آن روزها را در ذهن هر عابری تداعی میکند.
سقف های گنبدی با معماری خاص و مغازهها در مسیری زیبا که بیشتر داروهای عطاری گیاهی، سبزی های معطر و همچنین وسایل قدیمی مثل چمدان های آهنی دارند با نخ های ریسیده و رنگ شده که آماده بافتن قالی، قالیچه و گبههای زیبا و هزار رنگ است.
در بازار، آدرس دولچه دوز هنرمند کازرونی را جویا می شوم، همه این هنرمند ماهر و توانا را می شناسند و می گویند کمی جلوتر به بازار شاه حمزه بروم.
جلوتر که می روم دولچه هم می بینم، در بعضی از مغازه ها دولچه برای فروش گذاشته اند. هم دولچه های طبیعی و هم مصنوعی، در سایزهای مختلف به فروش می رسد. چمدان آهنی بزرگ آبی رنگی نظرم را به خود جلب می کند، برای یک لحظه احساس می کنم زندگی متوقف می شود، گاهی با تلنگری به دنیای دیگر سفر می کنم، این چمدان آبی با طرح برگ های سبز و گل های نارنجی، مرا یاد پدر بزرگم می اندازد. او هم چمدانی به همین شکل و رنگ و طرح داشت که در اتاق خشتی باغش در طاقچه ای جای ثابتی داشت، وقتی چمدان را باز می کردیم، بوی رازیانه و زنیان و دیگر دواها حسی شبیه به بهشت به ما هدیه می داد.
دوست دارم این چمدان را باز کنم، به همین بهانه از فروشنده که پیرمندی خوشرو است قیمتش را می پرسم و درش را باز می کنم. به راستی قبلا چقدر همه چیز طعم خاصی داشت حتی زندگی… بغض می کنم اما سعی می کنم به خودم بیایم.
راهم را ادامه می دهم، پدر بزرگ و تصویر زیبای باغ بهشتی اش ذهنم را درگیر کرده است، فاتحه ای برای شادی روحش می فرستم، کمی جلوتر مغازه های سنگ قبر را می بینم که چهار طرفش را سنگ قبر پوشانده است. تکه سنگهای مختلف آماده شده خبر از زندگی کوتاه و دنیای فانی می دهد. سنگ تراش مغازه، مشهدی محمدرضا دولچه دوز را با اشاره دست نشانم می دهد، به آنجا می رسم. مشهدی مشغول درست کردن دولچه است و ۲ نفر که به نظر می رسند هم سن و سال و یا شاید پیرتر از دولچه دوز هنرمند باشند، آنجا حضور دارند.
مشهدی محمدرضا جواب سلام را با مهربانی می دهد، بعد از حال و احوال پرسی خودم را معرفی می کنم و از او می خواهم در مورد خودش و هنر زیبای دستش کمی با من هم کلام شود.
او می گوید: بیش از ۶۵ سال است که در زمینه دولچه دوزی فعالیت دارد، درست زمانی که کودکی ۴ ساله بوده با پدر مرحومش در همین مغازه کار دولچه دوزی را شروع کرده استدولچه دوزی را هنر میراث چند صد ساله خانوادگی اش می داند.
این هنرمند کازرونی یادی از پدرش می کند و میگوید: پدرم نیز این کار را از پدرش به ارث برده بود و سعی می کرد من هم یاد بگیرم به همین دلیل مرا هر روز به این جا می اورد.
استاد پایدار، چهره ساده و صمیمی و مهربانی دارد، همزمان که صحبت می کند یک لحظه از کارش دست نمی کشد، با خودم می گویم چقدر تفاوت بین این آدم های قدیمی سخت کوش و نسل های جدید است، آنها به کار عشق می ورزند و لذت کار در چهره اشان مشخص است، چیزی که کمتر در جوانان امروزی می شود دید.
او متولد سال ۱۳۳۲ است با این که پیر شده اما موهایش هنوز خیلی سفید نشده است، وقتی دلیلش را می پرسم لبخندی می زند. دوست کناری اش می گوید به گمانم رنگ می کنی. او درجواب می خندد و می گوید: نه ما که دیگر پیر شدیم این کارها معنی ندارد، رنگ مو بیشتر ژنتیک است و ما بچه های زمانه ای هستیم که غذای سالم می خوردیم و هوای پاک تنفس می کردیم و واقعیت هم همین است.
از او می پرسم شما که شغل پدر اجدادیتان را چندین نسل حفظ کردید، آیا فرزند شما هم تمایلی به این کار و حفظ هنر دولچه دوزی دارد؟
در جوابم می گوید: نه دخترم، جوانان امروز دنبال کار آسان و پر درامد هستند. امروزه صنعت پیشرفت کرده، وسیله های پیشرفته اختراع شده، کارها آسان شده، کارهای دستدوز حوصله می خواهد، وقت، عشق و علاقه زیاد می خواهد.
هنرمند مهربان شهرم با تبسم می گوید: دخترم، خیلی زیاد از خبرنگاران و مسئولین اینجا آمدند، با من عکس گرفتند، صحبت کردند و یادگاری گرفتند، قول حمایت دادند اما هیچ حمایتی نشدم. من این مغازه را خودم تعمیر کردم، حتی به من یک وام هم تعلق نگرفت.
او ادامه میدهد: من نمیخواهم از کارم تعریف و تمجید کنم، هدفم خدمت است و حفظ فرهنگ و نام کازرون، اما از مسئولین انتظار داشتم نیم نگاهی هم به من و حرفه ام داشته باشند. همین بنیاد برکت که در زمینه تولید اشتغال و مشاغل خانگی و هنر و …وام پرداخت می کند هنوز به من ریالی وام نداده است. این کار را با عشق و علاقه تا نفس دارم ادامه می دهم این در حالی است که بیمه هم نیستم، قبلا در سالهای پیش به من قول دادند که بیمه ام کنند اما دیگر خبری نشد و حالا که سنم زیاد شده بیمه ای هم به من تعلق نمی گیرد.
مشهدی از تورم سخن میگوید و گرانی که کمر خیلی ها را در کوچه پس کوچه های زندگی خم کرده است. شاید قبلا با توجه به اینکه مواد مورد استفاده برای دولچه دوزی ارزان بود مشکلات اینحوزه هم حداقل بود اما امروز با گرانی موجود، به تبع آن تولید کنندگان نیز انگیزه کار کردن را از دست دادهاند اما این هنرمند، تنها دلیل ماندن و ادامه کار را عشق و علاقه به این هنر می داند و می گوید: برای کسی که تمام عمرش را صرف این کار کرده است و لحظه به لحظه با این کار زندگی کرده دیگر دست کشیدن از کار بسیار سخت است. عادت، عشق و علاقه مانع این کار می شود.
یکی از دوستان هنرمند قصه ما که چهره ای پیرتر دارد می گوید: من در همین بازار خیاط بودم از روزی که خودم را شناختم در کنار پدر مرحومم خیاطی یاد گرفتم و با علاقه زیاد کار کردم اما اکنون نه توانش را دارم و نه حوصله، چشمانم هم یاری ام نمی کنند. عصرها اینجا می آیم تا کمی ازدلتنگی روزگار فاصله بگیرم.
دوست دیگر استاد با لبخندی کم رنگ می گوید: زمان ما بچه ها شغل پدر ر بی چک و چانه ادامه می دادند و برای حرفه و هنر خانواگی خود خیلی ارزش قائل می شدند، ما وابسته به هیچ نهاد و دستگاهی نبودیم.
آنها از زندگی و کار می گویند که انگیزه زندگی را دو چندان می کند، احساس می کنم دنیای دیگری دارند، دنیای آنها صادقانه و زیباتر از دنیای ماست، مغازه پایدار پر از دولچه های بزرگ و کوچک است، بدنه دولچه را مشک تشکیل می دهد، مشک پوست حیواناتی چون بز و کهره است که توسط عشایر، طی فرایندی از آن به عنوان یخچال مورد استفاده قرار می گرفت. امروز هم در خانه های عشایر از این مشک ها زیاد دیده می شود، آنها در چادرهایشان جایی مخصوص برای مشک درست می کنند که توسط چوب های پایه از زمین فاصله دارد و معمولا مستطیل شکل است، سقف این چوب ها توسط شاخ و برگ های درخت بادام کوهی به هم وصل می شوند. بادامکوهی به زبان ترکی “مجگ” و به گویش لری “اهلوک” نام دارد.
شاخه های درخت بادام کوهی زیر مشک، سبز و با طراوت می مانند و رطوبت مشک انها را همیشه سر زنده و خنک نگه می دارد. در مشک، آب و یا دوغ می ریزند و کره و پنیر و دیگر محصولات لبنی را زیر و یا کنار مشک می گذارند تا مانع از گرم و فاسد شدن آنها شود.
دولچه نیز وقتی بدنه ای از مشک داشته باشد، مانند یخچال، محتویات مایع داخل ان خنک و گوارا است. دولچه هایی که به عنوان دکور از ان در خانه استفاده می کنند از مشک اصلی نیست و بیشتر جنبه زیبایی آن مد نظر است.
دولچه های استاد پایدار را از نزدیک می بینم بسیار زیبا و دیدنی است گره های دوخته شده به یک اندازه است به نظر می رسد ماشین دوخت این کار را انجام داده در صورتی که این دوخت منظم و زیبا اثر انگشتان هنرمند این دولچه دوز با تجربه است که نمونه اش را الان در حال انجام کار می بینم.
در مورد مشک از پدربزرگ و مادربزرگان قدیمی چیزهایی شنیده بودم. یکی از شغل های درامدزای سالهای گذشته عشایر همین مشک دوزی بوده است، معمولا برای زنان بیوه و بی سرپرست این حرفه جزء مشاغل خانگی به حساب می امده است.از استاد در این مورد می پرسم و او نیز تایید می کند و میگوید: پوست بز جوان یا کهره را از قسمت داخلی نمک می زنند و یک شبانه روز نگهداری می کنند، بعد موهای قسمت بیرونی را قیچی می کنند، گوشت یا پوست قسمت داخل مشک را نیز جدا کرده و بیرون می ریزند. بعد از شستشو لبه ها را به هم می دوزند و انتهای قسمت گردن آن که به شکل دایره است، به عنوان درمشک، آزاد می ماند.
جهت محکم و غیر قابل نفوذ شدن مشک در آن جفت می ریزند، جفت لایه زیر پوست و میانی بلوط است که معمولا برای درمان و بهبود زخم و محکم شدن جداره ها کاربرد دارد.
این جفت یک هفته در مشک باقی می ماند و پس از یک هفته تخلیه و شسته می شود. آخرین مرحله این است که مشک تا یک هفته از آب شیرین پر شده و نگهداری می شود تا مزه تلخی جفت از بین برود، بعد به عنوان مخزن خنک و یخچالی آب از آن استفاده می شود.
دولچه قبلا به عنوان یکی از وسایل جهیزیه استفاده می شده که در این مورد تزییناتی نیز بر روی آن انجام می گرفته است. استاد بر این باور است که هر چند اکنون دنیا کلی پیشرفت کرده اما ارزش صنایع دستی همچنان پابرجاست و این نوستالوژی ها فراموش شدنی نیستند.
استاد پایدار می گوید: دوست دارم دولچه دوزی فراموش نشود، نسل های آینده هم یاد بگیرند و به عنوان نماد و هنر کازرون در خانه هایشان نگهداری کنند.
پس از خداحافظی با این هنرمند، در راه برگشت به این فکر می کنم که چه خوب است هنرمندان این چنینی توسط دولت حمایتی ولو کوچک شوند، مسئولین میراث فرهنگی یا متولیان هنر، مسئولین بنیاد علوی یا بنیاد برکت شاید با اعطای یک وام کم سود دلخوشی، دلگرمی و لبخند را مهمان قلب پاک و با صداقت این هنرمند نمایند و این خدمت بزرگی است برای دستان پرتوان و صبور کسانی که با تمام توان و دستهای خالی در جهت تولید داخلی گام های بزرگ و ازشمندی برمیدارند، به راستی که اینان شایسته تقدیر بسزایی دارند.
گفت و گو : طیبه خسروی