کد خبر:3473
پ
najmezare
این شعرها دیگر برای هیچ‌ کس نیست

نجمه زارع، شاعری با عمری مختصر، مفید، ارزشمند

    نجمه زارعی یکی از نخبگان ادبیات در سه دهه اخیر است که توانست با جوایز متعدد و سبک نوین شعری خود، به محبوبیت فوق العاده ای در بین علاقه مندان ادبیات دست یابد. همه مردم دنیا شعر را روزنه امید و راه بیان احساسات می‌دانند و با آن انس دارند؛ اما این امر […]

 

 

نجمه زارعی یکی از نخبگان ادبیات در سه دهه اخیر است که توانست با جوایز متعدد و سبک نوین شعری خود، به محبوبیت فوق العاده ای در بین علاقه مندان ادبیات دست یابد.

همه مردم دنیا شعر را روزنه امید و راه بیان احساسات می‌دانند و با آن انس دارند؛ اما این امر در بین ایرانیان عمیق‌تر بوده و شعر در متن زندگی‌شان جریان داشته است؛ زیرا در همه آیین‌های سنتی این سرزمین شعر و شعرخوانی جایگاهی ثابت و رفیع دارند به همین دلیل شاعران همواره مورد مهر مردم هستند.

در آسمان ادبیات ایران، شاعران بزرگ و نامدار زیادی وجود دارند که الهامی برای تولد ستارگان جدید هستند؛ یکی از این ستارگان آسمان ادبیات، نجمه زارع بود که در جوانی شمع زندگی‌اش خاموش شد.

امروز ۳۱ شهریور، هجدهمین سالروز مرگ دختر شاعر جوانی است که برای شعر دوستان دهه گذشته یک نقطه عطف در ادبیات و هنر شعر در کشور محسوب می شد.

نجمه زارع در آخرین روزهای آذر سال ۱۳۶۱ در روستای قلعه سید از توابع شهرستان کازرون به دنیا سلام گفت و در شش‌ماهگی به همراه خانواده‌اش راهی قم شد و در آنجا ساکن شدند. دوران مدرسه را در قم گذراند و سال ۷۹ تا ۸۱ در دانشگاه همدان رشته‌ عمران را فرا گرفت.

این شاعره جوان برای شعر دوستان اوایل دهه هشتاد شاعری منحصر به فرد و نوین بود؛ شاعری که شعرهایش مثل سکانس‌های یک فیلم جان داشت و برای اهل شعر و ادب ، روزنه‌ای نو در فرهنگ شعر بود؛ اما این ستاره آسمان ادبیات در آخرین ماه‌های ۲۳ سالگی‌اش و در آخرین روز شهریورماه سال ۱۳۸۴ در بیمارستان گلپایگانی بر اثر تزریق داروی بیهوشی، به قول شعرهایش تسلیم آن سرنوشت سه حرفی شد و با شتاب این جهان بی‌مهر را ترک کرد.

آنچه او را به ذهن جوانان هم نسلش پیوند جاودانه داد، نگاه شاعرانه و عمیق اش بین حوادث اجتماعی، دردهای ناگفته نسلی که عادت به برون داد درونیات روحی شان نداشتند، سخن های نوگرایانه و در زمان خود جسورانه، نگاه نقادانه به آنچه در اطرافش می گذشت و همچنین به کارگیری یک زبان و ادبیات جدید در سرایش شعر بود.

گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد
هرچه کردم… هرچه… آه! انگار آرامم نکرد
روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد
سوختم آن‌گونه در تب، آه! از مادر بپرس
دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

کازرون نیوز را دنبال کنید :

روبیکا
https://rubika.ir/kazeroonnews

ایتا
https://eitaa.com/kazeroonnews

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید